لاله و یاس و شقایق، شد نثار صادق
عالم امکان، شد امروز داغدار صادق
اینهمه شاگرد، دریغ از دهتا یار صادق
دهتا مرد میدون
مثه مسلم و جون و حبیب یا یه اباالفضل
میمیرم برا اون
شه تشنه که مونده غریب با یه اباالفضل
شیخ الائمّه گفت: صلّوا علی الحسین
حیّ علی الصلوة؛ نوحوا علی الحسین
خونهی امن کبوتر، بین شعلهها سوخت
مثل همونروز که مادر، پیش لالهها سوخت
شبیه وقتیکه خیمه با سلالهها سوخت
زنده شد دوباره
غم داغ اسارت عشق، بعد نود سال
داغ اون ستاره
که برای زیارت عشق، رفت سوی گودال
شیخ الائمّه دید که عمّه چی کشید
دستاش بسته بود؛ توو کوچهها دوید
وقت هجوم شبونه، یاد مادر افتاد
لحظهی غارت به یاد شاه مضطر افتاد
یاد سهساله که بیجون، پای اونسر افتاد
یاد عمّه زینب
که کشید پر چادرشو روو تن بیسر
یاد دهتا مرکب
که با نعلای تازه گذشت از روی پیکر
ذرّات کائنات، دائم میگن حسین
ای بیحرم حسن! ای بیکفن حسین