من گریه میکنم سحر انتظار را
تا که به سینهام برسانی قرار را
دارد بدون تو سپری میکند دلم
این جمعههای پرغم و ناسازگار را
وقتی که با قدوم تو من زنده میشوم
باید به پای تو بنویسم بهار را
من مطمئن شدم که دلت را شکسته ام
وقتی شکستم آن همه قول و قرار را
آقای من به جان تو شرمنده ی توام
آلودهام عجیب و سر افکندهی توام
از آن عجیبتر که تو را جناب خوب
گریانده ام و منتظر خنده ی توام