به سائل تا کرم فرمود آقا دیدهی تر را
دوباره باز کردم تا بقیع خاکیاش پر را
سلامی از سر اخلاص دادم محضر حضرت
توجه کرد بر من داد بر من کیسهی زر را
که آقایی دست مرا بگرفت
همان که دست میگیرد ز ما فردای محشر را
قسم بر جدهاش صدیقه و بر جد صدیقش
کسی همتا نباشد در دو عالم صدق جعفر را
غریبی که کمر خم کرده عالم ز مصیباتش
امامی که بود شیخالئمه آل حیدر را
ندارد بحر تاب قطرهای از آنچه او دیده
ندارد کوه تاب این جسارات مکرر را
امینی که ندارد امنیت اهل و عیال او
مرور روضهاش زنده نماید یاد کوثر را
کشید ابن الربیع از زیر پایش تا که سجاده
شکست از راه کینه حرمت الله اکبر را