ای به خون خفته ولی عازمِ دیدار علی
مست هشیار علی، خفتهی بیدار علی
شاه خوبان بگشا پلک و دگرباره بیا
از پس ابر برون، ماه شب تار علی
ماهتابی تو ولی مثل غروب خورشید
شده از خون شفق موی تو سرشار علی
آفتابی تو که با هرنفس تازه، رُخَت
زردتر میشود از زردی دستار علی
به فقیران و یتیمان و اسیران سوگند
بگذر از خیر سفر دست نگهدار علی
چشم بگشا، حسن است این که پس از رفتن تو
زهر نوشد ز کف دشمن غدار علی
این حسین است که بعد از تو به دست این قوم
میشود کشتهی کین، تشنه و بی یار علی