تنها بین قتلگات اومدم
دیدم سمت خیمه وامونده چشات اومدم
دنبال غبار خاک دست و پات اومدم
زیر نیزه بودی دنبال صدات اومدم
جای سالم نیست روی بدنت
از هم پاشیدی با چی زدنت
بیرون آوردم تیرا رو ولی
گیر کرده نیزه توی بدنت
سیاهه روزگارم تو دل قتلگاه میبینی گره خورده کارم
دستمو بد بریده هر کاری کردم نشد این نیزه رو در بیارم