بیطاقتم از سر نیفتاده هنوزم عادتم
سر در گمم گیر یه مشت حرف و حدیث مردمم
من چی از این حسین حسین گفتنا میخوام
نَفْسم برام مهمه یا اشک تو چشام
صد سال دیگه هم محاله عوض بشم تا خودم نخوام
به این آسوونیا سنگ در نمیشه
هرگدایی که مثل حُر نمیشه
اشکم بهراست دیگه نه هوشی مونده واسم نه حواس
تنگه دلم دوست دارم گاهی اگر چه قافلم
من سوت و کور شدم مسیر تو روشنه
تصمیمای خودم بهم لطمه میزنه
اینکه من این شدم دیگه مشکل از تو نیست
مشکل از منه