صفحه اصلی
مداحی ها
دیدم توی مقتل سینت پر از تیره
شمر از سنان داره خنجر رو میگیره
تیرو از سینه ت بیرون میکشه
میشینه روی سینه آماده بشه
با خنجرش ضربه ی محکم میزنه
رگای نامرتبت سهم منه
خدای من خدای من خدای من کشتن بچمو جلو چشای من
خدای من خدای من عریانه بچه ی با حیای من