راه چاره برام نموند نامه نوشتم پشیمونم
کاش میگفتم نیای ولی حالا که دیگه نمیتونم
شمشیر میخرن سرنیزه و تیر میخرن
کجا داری میای
بازار شلوغه همهی حرفا دروغه
چرا داری میای
دیگه دیره و تو هم تو راهی
وای من چه بی سپاهی چی میاد سرت آقا
شده غصه سفیرت آقا آخر مسیرت آقا میرسه به کربلا
کوفه نیا آقام آقام
ترسم اینه که سهم تو سنگای تیر و دشنه باشه
ترسم اینه که آخرش حنجرت آقا تشنه باشه
من زار میزنم با نفسام جار میزنم تو رو خدا نیا