تا ملائک همه پر را حرکت میدادند
دور تو، قرص قمر را حرکت میدادند
به طواف تو زمین بار دگر میچرخید
چون که خدام تو در را حرکت میدادند
پرچم و گنبد و گلدسته برای زوار
به خوش امد، همه سر را حرکت میدادند
صبح خدام تو بودند که با جاروشان
از کف صحن، سحر را حرکت میدادند
مقصد اصلی شان پنجره فولاد تو بود
کودکانی که پدر را حرکت میدادند
نوبت عصر شفایت به سرِ شانه ی صحن
دستها، چند نفر را حرکت میدادند
نمره ی صندلی ام باز درامد، هشت است
ساعت رفتن من نیز به مشهد، هشت است
همه جا مضربی از هشت و، به تَختِ اعداد
ان که امروز نشسته است به مسند، هشت است
بین ما مردم ایران، نود و نه درصد
عدد حاجتمان پنج نباشد، هشت است
کربلایی است دلم در وسط مشهد تو
کسر بر نُه شود هفتاد و دو درصد، هشت است
علی و فاطمه را هشت عدد حرف، بس است
حاصل ضرب دو تا اسم محمد، هشت است
عدد چهار همان پرچم سبز حرمت
یازده شکل دو گلدسته و گنبد، هشت است
هفتِ بی تاب ترینت، لبِ پائین من است
گر به رویش لب بالایی مرقد، هشت است
هشتمین بیت رسیده است که تاکید کنم
بهترین ساعت پرواز به مشهد، هشت است