روضه نمیخواهد تنی که سر ندارد
قربان آن آقا که انگشتر ندارد
یک تکه ای سالم همه پیکر ندارد
جایی برای بوسه ی مادر ندارد
گیسوی خود را ریخته روی گلویش
مادر بود اینگونه شکل گفتگویش
گوید بنیّ یا بنیّ یا بنیّ
برخیز آمد مادرت زهرا بنیّ
دیدم خودم در عصر عاشورا بنی
افتاده بودی زیر دست و پا بنیّ
من بی وضو موی تو را شانه نکردم
حالا به دنبال سرت باید بگردم
از تشنگی لبهای عطشانت به هم خورد
ترکیب ابروها و چشمانت به هم خورد
از شدت ضربه دو دندانت به هم خورد
آیه آیه نذر قرآنت به هم خورد
راه تو را در گودی گودال بستند
بر پیکر تو نیزه ها را می شکستند