رسید آخر قافله ی غربت من به کربلا
خبر دارم که «هاهُنا موضعُ کربٍ و بلا»
ای، خاک غریبت، آینه ی غم، چه ماجراها، که با تو دارم
این قافله قافله ی آلاله های زهراست
حرمت نگه دار ای زمین خیمه زینب اینجاست
(آه در دل صحرا، زینب و غم ها، حسین تنها)
شده برپا خیام ما بر لب ساحل فرات
چه طوفانی به پا شده یک شبه در دل فرات
آه، بدین تب و تاب، موج مزن آب، شش ماهه من، می پرد از خواب
رقیه ام گریه مکن، بده به من جوابی
ببین که هرچه دیده ای، نبوده غیر خوابی
(آه ، در دل صحرا ، زینب و غم ها، حسین تنها)
دل عالم خون شده باز از ستم یزیدیان
دوباره چشم غزه و منامه گشته خون فشان
شد، دنیا پر از ظلم، دلها پر از آه، گوشه ی چشمی، بقیهُ الله
رسیده تا به آسمان دوباره آه و یارب
ببین که زیر آتش است مزار عمه زینب
(آه ، در دل صحرا ، زینب و غم ها، حسین تنها)