عمریست کشیدم به دلم بار غمت را
عمریست کشیدم سر دوشم علمت را
عمریست به دل نقش نمودم به خط اشک
ای خون خدا شعر خوش محتشمت را
باز امده از راه گدای همه روزه
کوتاه مکن سایه لطف و کرمت را
سوگند به زینب برسان لحظه اخر
بر دیده این غم زده خاک قدمت را
تا جان دوباره منه دلمرده بگیرم
بفرست مسیحا به دل مرده دمت را
کن قسمت من باز که بیچاره ترینم
اقا که ببینم شب جمعه حرمت را