مگیر از من خواهر نگاه آخر را
بخوان برای من «أمن یجیب و مضطر» را
منم که دیده به طفلی از آل پیغمبر
شکستن در و پهلو و دست مادر را
نرفته از نظرم داغ مسجد کوفه
میان تشت، دل پاره برادر را
چو داغ بر روی داغ آمد این دعا کردم
خدا نگیر از من این امید آخر را
به دست رحمت خود قلبم التیام ببخش
بخواه بین مناجات مرگ خواهر را
که من به چشم نبینم غروب فردا را
به روی حنجر خشک تو رنگ خنجر را
بمیر این که نبینم به خاک افتادی
بمیرم این که نبینم بریدن سر را
بمیرم این که نبینم خیام میسوزد
گرفته آتش دامان چند دختر را
بمیرم این که نبینم شروع غارت را
بمیرم این که نبینم عزای معجر را
بمیرم این که نبینم برادر زینب
سری به نیزه شده در برابر زینب
**********
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
مکن ای صبح طلوع مکن ای صبح طلوع
***********
آندم بریدم از زندگی دل
که آمد به مسلخ شمر سیه دل
او می دوید و من می دویدم
او سوی مقتل من سوی قاتل
او می نشست و من می نشستم
او روی سینه من در مقابل
او می کشید و من می کشیدم
او از کمر تیغ من آه باطل
او می برید و من می بریدم
او از حسین سر من غیر از او دل