شده ولوله، گوییا این بار
به میدان زده حیدر کرار
یلی چون علی، یا علی بر لب
علی رو، علی خو، علی پیکار
رخش: والقمر، موی او: واللیل
چو القارعَة ضرب شمشیرش
نفس بر نمی آید از دشمن
بنازم به رزم نفس گیرش
به این رزم حیدری، به پا کرده محشری
از او هر عدویی به سویی گریزد
“ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَة” که “فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَة”
نگر مظهر اسم قهار ایزد
یابن الحیدر / شاه وفا اباالفضل
ای معنای / صدق و صفا اباالفضل
ای سقای /کرب و بلا اباالفضل
(ای سقای کرب و بلا ابالفضل)
هُنا حَیثُ تَنحَبِسُ الأنفاسْ
در اینجا که نفس ها در سینه ها حبس می شود
هنا ثُقِبَت قِربةُ العباس
مشک عباس سوراخ شد
و صارتْ فُراتاً جدیداً فی
و به فرات جدیدی پُر از
ثَرَى الطَّفِ قد فاضَ بالإحساس
احساس در صحرا تبدیل شد
هنا قد أحاطَتْ بهِ الأرجاس
در اینجا، نانجیبان او را احاطه کردند
هنا بالعَمُودِ أُصیِبَ الرّاس
در اینجا، نیزه به سر (عباس) اصابت کرد
هنا کُلُّ طِفلٍ یُنادیهِ
در اینجا همه کودکان او را صدا می زنند
هنا الکُلُّ یَصرُخُ ” یا عباس “
در اینجا همه فریاد “یا عباس” سر میدهند
العلمُ و الکُفُوفْ، أروَعُ ما فی الطُّفوف
علم و دو دست علمدار، زیباترین معانی در کربلا هستند
اباالفضلِ قد حارَ فیکَ الوفاءُ
ای ابافضل، وفا در وفاداری تو حیران است
مِن خیلِه قدْ وَقع، لکنَّما اِرتَفَع
از اسبش سرنگون شد، اما بالا رفت
هناکَ دَعتْهُ إلیها السَّماءُ
آسمان او را به سوی خود دعوت کرده بود
مِن بعدِکَ حَلَّ هنا الدَّمارُ
پس از تو، ویرانی بر اینجا سایه افکند
عباسُ یَنتَظِرکَ الصِّغارُ
عباس، کودکان منتظرت هستند
عباسُ قُمْ فَفِی الخِیامِ نارُ
عباس! برخیز که آتش به خیمه ها افتاده ست
(عبّاسْ عبّاسْ یا قَمرَ العَشیرة)
عباس عباس، ای ماه بنی هاشم