نه شام غریبان که صبح است این
سر نیزه خورشید خونرنگی است
به هر سوی صحرا تنی بیسر
به هر سوی صحرا دلِ تنگی است
پریشان و درهم است، دلش طوفان غم است
نسیمی که دود از دل خیمهها بُرد
پر از آه است آسمان، بپرس از نیزه نشان
جگرگوشه مصطفی را کجا بُرد
این محشر را، میان صحرا ببین
بر نیزهها، شمس و ضحی را ببین
والقمرِ، إذا تَلیها ببین
یا ثارالله، مولا حسین مظلوم…
یا ثارالله، مولا حسین مظلوم…
طلوع حماسه ز دشت غم
شروع قیام تو است امشب
تو و کربلایی که خواهی ساخت
به شام بلا خواهرم زینب
از این صحرا میبری، به خطبه حیدری
حدیث وفا را تو منزل به منزل
به بانگ غَرّای خود، به آه گیرای خود
بزن شعلهها بر سر کاخ باطل
زینب! زینب! خدا پشت و پناهت
زینب! زینب! فدای سوز و آهت
دیگر برگیر، از نیزهها نگاهت
یا ثارالله، مولا حسین مظلوم…
یا ثارالله، مولا حسین مظلوم…
اگرچه به نیزه کنون سرهاست
ولی کربلا تا ابد برپاست
بیاید هر آن کس دلش با ماست
هر آزادهای هر سوی دنیاست
بیاید هر آن کس گذشت از سر
که بی سر شدن سرگذشت ماست
نیاید هر آن کس که در جانش
ولو ذرهای حُبّ این دنیاست
نه اهل اشرافیت، ذلیلان عافیت
بگو تا که شیران عالم بیایند
فقط عشاق وصال، «من المؤمنین رجال…»
ستمناپذیران عالم بیایند
مردانی که، حتی اگر بمیرند
هرگز هرگز، ذلت نمیپذیرند
از دست خصم، اماننامه نگیرند
یا ثارالله، مولا حسین مظلوم…
یا ثارالله، مولا حسین مظلوم…