رایحه رایحه با بوی خودش میخواند
خانهی دوست مرا سوی خودش میخواند
خانهی دوست که از دوست پر از خاطره است
خانهی دوست که نام دگرش سامره است
آن اویسم که شبی راه قرن را گم کرد
با دل ما تو چه کردی که وطن را گم کرد
وطن آنجاست برایم که پر از خویشتن است
یعنی آنجا که در آن خانهی محبوب من است
سامرا خانهی محبوب من از او چه خبر
از دلآرام من از خوب من از او چه خبر
ما همه غرق سکوتیم تو اینبار بگو
سامرا تاق من تاق شد از یار بگو
به اذانش به قنوتش به قیامش سوگند
به رکوعش به سجودش به سلامش سوگند
قسمت میدهم آری به همان راز و نیاز
آخرین بار کجا در حرمت خوانده نماز
آخرین مرتبه کی راهی میقات شده است
آخرین بار کجا غرق مناجات شده است
خسته از فاصلهام با من بی تاب بگو
با من از گریهی او در دل سرداب بگو
سامرا ای که بلندای شکوهت عرش است
گرد و خاک قدمش روی کدامین فرش است
از زمستان پیاپی به بهارم برسان
بر لبم عرض سلام است به یارم برسان
اَلسَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّةَ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ
اَلسَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مِیثَاقَ اللَّهِ الَّذِی أَخَذَهُ وَ وَکَّدَهُ
اَلسَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَعْدَ اللَّهِ الَّذِی ضَمِنَهُ
اَلسَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ وَ الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ
وَ الْغَوْثُ وَ الرَّحْمَةُ الْوَاسِعَةُ وَعْداً غَیْرَ مَکْذُوبٍ
رنگ و رو رفته شد آفاق به دنیا برگرد
ما نخواندیم دعای فرج اما برگرد
آنچه را مانع دیدار شد از دیده بگیر
جز تو ما از همه گفتیم تو نشنیده بگیر
تو فقط چارهی هر دردی و برمیگردی
وعدهی بی برو برگردی و برمیگردی
تازه این اول قصه است حکایت باقیست
ما همه زنده برآنیم که رجعت باقیست
رفته ساقی که قدح پر کند و برگردد
عرش را غرق تحیر کند و برگردد
دیر یا زود ولی میرسد از راه آخر
یک نفر عین علی میرسد از راه آخر
مینویسم مینویسم که شب تار سحر میگردد
یک نفر مانده از این قوم که برمیگردد
اَلسَّلَامُ عَلَی الْمَهْدِیِّ الَّذِی وَعَدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الْأُمَمَ أَنْ یَجْمَعَ بِهِ الْکَلِمَ وَ یَلُمَّ بِهِ الشَّعَثَ وَ یَمْلَأَ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً وَ یُمَکِّنَ لَهُ وَ یُنْجِزَ بِهِ وَعْدَ الْمُؤْمِنِینَ