به تو محتاجم مثه آب
مثه یه آدم خسته به یه خوابِ عمیق و راحت و
آسوده زیر نور مهتابی که بی منت میتابه
سمت رود و سمت مرداب
به تو محتاجم مثه صید به قلّاب
به تو محتاجم مثه نور
مثه لحظه رستگاری ماهی توی تور
مثه یه تن بی جون که در آغوش باید
بگیرتش گوری که با دست خودش
کنده و مجبوره بسوزه و بسازه
خلاصه منظور
بلا از همه کشته مرده هات دور
قافیه هام آب شدن سوختن
فراق تو شعر منُ بسط داد
انقده غصه خوردم از دوریت
شعر منم وزنشُ از دست داد
من عاشق شدم
گفتم به خودم
اقرار کن ، من دوستت دارم
تکرار کن ، من دوستت دارم
تکرار کن ، من دوستت دارم