شب جمعه بود مادرم میگفت

این نوحه رو بدید مقبل 

بنویسه بی حیا قاتل 

افتاده شاه در مشکل 

عذاب میدن حتی به مرکباشون آب میدن

سرت جنگه تشنه سر میبرن که وقت تنگه

شب جمعه بود مادرم میگفت

این روضه رو بدید ریان

بگه از تن به خون غلتان

عطشان بدتر یا عریان

چه نامردن 

سخته آب از دشمن طلب کردن

جواب سنگه

تشنه سر میبرن که وقت تنگه




مطالب مرتبط

بزرگترین سرمایه
بزرگترین سرمایه

سه شنبه, 10 اسفند 1400

پخش
نسیمی جان فزا می آید
نسیمی جان فزا می آید

چهار شنبه, 04 خرداد 1401

پخش
اغیثینی یا خدیجة الکبری
اغیثینی یا خدیجة الکبری

دو شنبه, 22 فروردین 1401

الا یا ایها الساقی
الا یا ایها الساقی

شنبه, 03 مهر 1400

پخش