غل و زنجیر گنه بر پر و بالم مانده

به روی دوش من، این وزر و وَبالم مانده

 

دستگیری کن ازین بنده، مگر که چقدر...

فرصت از زندگی رو به زوالم مانده

 

سحر و ذکر لب و نافله از دستم رفت

کمکم کن که فقط اشک زلالم مانده

 

هر که پرسید بگو کیست امیدت؟ گفتم:

صبر کن، لطف خدای متعالم مانده

 

کیست جز حضرت حجت که دعاگوی دلم

در غریبی و پریشانیِ حالم مانده؟

 

عجمیان و علی وردی و خوبان رفتند

روسیاهی به رخ همچو زغالم مانده

 

خواب دیدم که نجف بودم و بیدار شدم

عطر ایوان علی، گوشه ی شالم مانده

 

کربلایی نشدن، علت خسران من است

بر دل سوخته از هجر، ملالم مانده

 

باید از داغ غریبی علی آب شوم

تا نفس هست و ازین عمر، مجالم مانده

 

شده هر ناله ی زهرا، عرق شرم علی

شرمسار از رخ او، شاه دو عالم مانده

 

گفت با خادمه حیدر که بگو فضه چرا

چند ماه است پسِ ابر، هلالم مانده؟!



مطالب مرتبط

تو پناهمی
تو پناهمی

جمعه, 21 خرداد 1400

پخش