شمر جای آب نیزه به خوردت داده

خنجر کند به جون تو افتاده 

این همه تیر نشسته تو بدن 

جون میکنی با دست و پا زدن 

زده بودی به خیمت اومدم

تو غربت شهره ی شهرت کردن

به مردم میگم که نهرت کردن

یک عده میبرند و  یک عده میبرند

انگشتر و ردا و عبا ظاهرا نداشت

این بود قسمتش همه کردند قسمتش

جایی برای بوسه غریب وطن نداشت



مطالب مرتبط