مثل من حال کسی حال اسف باری نیست
 غرق بیچارگی ام چاره بجز زاری نیست

قلم عفو بکش روی خطایم بگذر
 گرچه همچون من آلوده خطاکاری نیست

غم من را تو فقط میخوری ای رب کریم
 مهربان تر ز تو بر بنده که غمخواری نیست

پرده انداخته‌ ای روی گناهانم باز
 تا بفهمند همه مثل تو ستاری نیست

خواستی چوب بزن خواستی از من بگذر
 تابع خواسته ات هستم و اصراری نیست

بعلی بعلی بعلی العفو
 به همان کس که جز او حیدر کراری نیست

باز گفتم علی و مست شدم طوری که
 در سرم تا به ابد میل به هوشیاری نیست

راز زیبایی ایوانِ طلا ، ذکر علی است
 بخدا جذبه ی ایوان به طلاکاری نیست

به ضریح تو زدم بوسه و فریاد زدم
 عطر انگور تو در دکه ی عطاری نیست

هر چه بر من رسد از دوست یقیناً نیکوست
 شک ندارم که به غیر تو مرا یاری نیست

بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم
 تا گرفتار تو ام حرف گرفتاری نیست

روزه اش روزه ی مقبول نباشد هر کس
 یاد لبهای حسینت دم افطاری نیست

پسرش را به روی دست گرفت و فرمود
 طفل را با کسی اصلا سر پیکاری نیست

شیرخواره ست دو سه قطره به او آب دهید
 تازه شش ماهه شده طفل دهان داری نیست

حرمله خیر نبینی جگرم می سوزد
 مثل داغ علی اصغر غم دشواری نیست

پدر و مادر و فرزند به یک تیر زدی
 تا که دیدی علم افتاده علمداری نیست

سه سر تیرِ سه پر از سه طرف بیرون است
 با چنین وضع مرا فرصت دلداری نیست

گردنی مانده مگر تا که نیفتد سر او
 بازویم را بکشم هیچ نگه داری نیست

چه کنم هر چه کنم باز پرش میفتد
 بازویم را بکشم زود سرش میفتد

 



مطالب مرتبط