مانده ام بی کَس و بی یار،مرا یاری کن
 باز هم از منِ درمانده طرفداری کن

بار من روی زمین مانده..،خدایا چه کُنم
 بار من مانده خدایا..،تو خریداری کن

معصیت در دل مُرداب فرو بُرد مرا
 تا که آب از سر من رد نشده..،کاری کن

بنده ی نفس شدم بندگی ام یادم رفت
 بنده را راحت از این بندِ گرفتاری کن

اختیاراً ز درِ خانه ی تو دور شدم
 پس گداییِ مرا لطف کن،اجباری کن

وای بر حال کسی که رمضان گریه نکرد
 سفره تا جمع نشد..،اشک مرا جاری کن

در سحر اهل مناجات تو سیراب شوند
 منِ غفلت‌زده را تشنه ی بیداری کن

روی قلبم بنویسید:گرفتارِ رضا...
 سنگ را در حرمش لایقِ حَجّاری کن

بی پناهیم،پناهِ همه ی ما..،زهراست
 زیر بال و پرش از شیعه نگهداری کن

بَرده ام..،برده ی بی قیمتِ بازار نجف
 حلقه در گوش همین برده ی بازاری کن

دوست دارم که غلامِ درِ حیدر باشم
 پس مرا تا به ابد نوکرِ درباری کن

جان آقای غریبی که ندارد حرمی
 دل ویران مرا یک شبه مِعماری کن

گریه بر داغِ حسن ارثیه ی اجدادیست
 ایل و اولاد مرا اهل عزاداری کن

روزه با روضه اگر باز شود..،می چسبد
 گریه‌کُن! با نمِ اشک خودت افطاری کن
 .
 .
 پیش چشمان پسر،مادر او سیلی خورد
 آی ناموس‌پرست! از غم او، زاری کن

جگرش سوخت ولی قاتل او زهر نبود...
 قدر یک لحظه فقط فکر به مسماری کن!


 میخِ در با همه‌هستیِ حسن بد تا کرد
 پای خود را به حریم پرِ زهرا وا کرد

 



مطالب مرتبط