ترک خوردی ای شیشهی عمر من
ای آیینهی قدّی مادرم!
اگرچه کمی تاره، امّا بشین
خودت رو ببین تووی چشم ترم
میدونم که نایی نمونده برات
نگو که بریدی و خسته شدی
شب گیسوی تو، سپیده زده
بمیرم که اینقد شکسته شدی
بشین تا یهکم از قدیما بگم
میشستی روی زانوهام؛ یادته؟
میگفتم: عزیزم فدای چشات
تا زل میزدی توو چشام؛ یادته؟
همونروز که بازار رفتیم با هم
هدیه خریدم برات؛ یادته؟
یهگل چیدی از باغچه و اون گلو
گذاشتم میون موهات؛ یادته؟
النگو و گوشوارههات یادته؟
همونا که سوغات آوردم برات
چقد ذوق کردی و بعدش با شوق
پریدی توو آغوش گرم بابات
چقد ناز میکردی تا آخرش
بشینی رو زانوم و بوست کنم
تا نازت میکردم، میگفتم گلم
الهی یهروزی عروست کنم
چه روزای خوبی بود امّا گذشت
کجا بودیم و حالا جامون کجاس
عوض کرده جاهامونو روزگار
حالا روی زانوت، جای باباس
سوال از من امّا جوابش با تو
چی شد گوشوارههات؟ النگوت کجاس؟
دوتا دست شونهزنم، کربلاس
بگو مخمل تار گیسوت، کجاس؟
به کوری چشم حسودای شهر
میمردی برام و میمردم برات
برای رسیدن به من، کشتنت
روو نیزه چقد غصّه خوردم برات
دعا میکنم، دستشون بشکنه
همونا که باهم تو رو میزدن
جا انگشتاشون مونده روو صورتت
بمیرم چه محکم تو رو میزدن
چشای منو دور دیدن؛ آخه
تو رو تووی بازار بردن بابا
به خاک لباسای تو خندیدن
یتیمو غریب گیر آوردن، بابا
نه دیگه تو اون دختر سابقی
نه بابای تو، بابای اون روزاس
بیا باهم از این خرابه بریم
بریم اونجایی که جای ما دوتاس