ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند که سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولی به خون جگر شود
خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه
کز دست غم خلاص من آنجا مگر شوم
از هر کرانه تیر دعا کردم روان
باشد کز آن میانه یکی کارگر شود
ای جان حدیث ما بر دلدار باز گو
لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود