آتشی از خاطراتم بر جگر دارم هنوز
شعله شعله آه هر شام و سحر دارم هنوز

کاش می شد تا لبش را تر کنم با اشک خود
از غم لبهای خشکش چشم تر دارم هنوز

با برادر مرده باید گفت انچه دید ه ام
دست را از داغ اکبر بر کمر دارم هنوز

حتم دارم می رسد با مشک وقت احتضار
با لبی تشنه نگاهی بر قمر دارم هنوز

کس ندیده غنچه ای را با تبر پر پر  کنند
یاد اصغر روضه ی تیر سه پر دارم هنوز

گر به سینه می فشارم چادری صد پاره را
در خطر ها از پر زینب سپر دارم هنوز

باقی از آن خیمه هایی که میان شعله سوخت
یک حرم پروانه ی بی بال و پر دارم هنوز

دیده ام در کربلا گرچه غروب مهر را
داغ ها از شام بر دل بیشتر دارم هنوز

از سرم هرگز نمی افتد مصیبت های شام
یادگاری برسرم از هر گذردارم هنوز

دست بسته وارد بزم شرابم کرده اند
روضه ظالم مزن  را بر  جگر دارم هنوز

پاره ای از پیکرم جامانده بین شهر شام
کنج ویران خواهری با چشم تردارم هنوز




مطالب مرتبط