شير می‌چرخيد با شمشير در ميدان عشق

هر سر بی عشق را می‌ريخت اين طوفان عشق

 

اي که خود را پيش شمشير دو دم آورده‌ای

هر چه سر آورده باشی باز کم آورده‌ای

 

تیغ اگر این است آن بازیچه در دست تو چیست؟

کاش می‌فهمیدی ای مرحب! هماورد تو کیست؟

 

واقعا با شیر حق جنگیدن از خوش باوری ست

پهلوان! گویی حواست نیست! این آقا علی ست

 

ذوالفقار است این که می‌چرخد علی گویان و مست

چون نباشد مست؟ چون می‌گیردش حیدر به دست

 

بس که در دست علی گشته‌ است مجنون ذوالفقار

گاه چرخی هم اضافی می‌زند بر گرد یار

 

بی‌دلیل این تیغِ عاشق، همدل زهرا نگشت

هیچ یاری این قدر دورِ سر مولا نگشت

 

غیر زهرا هیچکس در گردش لیل و نهار

دور مولایش نگشت اینقدر الا ذوالفقار

 

دستِ حق در چارچوب و بستِ در، انداخت چنگ

گفت: یا زهرا و در را کند، از جا، بی‌درنگ

 

در، میان دست حیدر، هر دو لشکر در سکوت

قلعه‌ی بی‌در، علی گویان و خیبر در سکوت

 

گاه لشکر، دست حیدر را تماشا می‌کنند

گاه آن دیوارِ بی‌در را تماشا می‌کنند

 

بَه! به این مولا و در را در هوا چرخاندنش

قلعه‌ها مسحور آن «اِنّا فَتَحنا» خواندنش

 

قلعه‌ها حیران شدند و خیبری‌ها، حیدری

یافتند آنجا درِ توحید را، در بی‌دری



مطالب مرتبط

حسن مولا
حسن مولا

پنج شنبه, 13 مرداد 1401

پخش
آمده ام آمدم ای شاه پناهم بده
آمده ام آمدم ای شاه پناهم بده

پنج شنبه, 02 تیر 1401

پخش
بقیع و باید مثل عرش کنن
بقیع و باید مثل عرش کنن

پنج شنبه, 13 مرداد 1401

پخش
شده حرف دلتو یه عمر
شده حرف دلتو یه عمر

چهار شنبه, 15 تیر 1401

پخش