پا میکشم بر خاک آخر نا ندارم

باید که برخیزم توانش را ندارم 

یک یک تمام دنده هایم را شکستند 

انقد تا خوردم که دیگر جا ندارم 

روی تن من دو قبیله جنگ کردند 

پس حق بده دستی ندارم پا ندارم

 نام حسن را بردم و هی سنگ خوردم 

یک صورت سالم اگر حالا ندارم 

ناله زدم اما دهانم را گرفتند 

هم صحبتی جز سم مرکب‌ها ندارم 





مطالب مرتبط

این خیمه به اون خیمه
این خیمه به اون خیمه

چهار شنبه, 24 شهریور 1400

پخش
یه کنج از حرم بهم جا بده
یه کنج از حرم بهم جا بده

پنج شنبه, 05 اسفند 1400

پخش
دلشوره شیرین
دلشوره شیرین

شنبه, 03 مهر 1400

پخش