مشتاق حرمت هستم

محتاج کرمت هستم

من خاک قدمت هستم

یا حسن گل زهرا

ای قرص قمر زهرا

ای زیبا پسر زهرا

در کوچه سپر زهرا

یا حسن گل زهرا

آقا جانم

داشتند تابوتت را می بردند بقیع

کسی کاری نداشت چه بهانه ای پیدا شده که تیر بارانت کنند

که وقتی زینب کبری سوال کرد از ابی عبدالله 

چه جوری حسنم را بخاک سپردی

گفت خواهرم اینقدربگم هفتاد چوبه تیر از تابوت بیرون آوردیم

تن و تابوت به هم دوخته شد

قربان حرمت برم که الان یک چراغ نداره



مطالب مرتبط