آتش از مهر تو مي گردد گلستان يا حسن
خار را فيض تو سازد لاله باران يا حسن
گر نسيمي از سر کويت وزد سوي جحيم
ناز در محشر کند بر باغ رضوان يا حسن
تو کريم اهل بيتي اي کريم اهل بيت
عالمت يکسر گدا بر باب احسان يا حسن
دشمنت کز دشمني در پيش رو دشنام داد
شد خجل از جودت اي درياي غفران يا حسن
تربتت بي سقف از آن باشد که درهر بامداد
بوسه بر قبرت زند مهر فروزان يا حسن
از مزار بي چراغت مي دمد هر صبح و شام
بر دل اهل تولا نور ايمان يا حسن
گر شوم بهر گدايي ساکن باب البقيع
مي فروشم ناز بر ملک سليمان يا حسن
صلح تو کم نيست در تاريخ از جنگ حسين
بلکه شد اين جنگ را آن صلح بنيان يا حسن
مصطفي از کودکي بوسيده لبهاي تو را
در دهانت رازها مي ديد پنهان يا حسن
گفت پيغمبر که هر چشمي بگريد در غمت
نيست در روز جزا آن چشم گريان يا حسن
دوست دارم چون چراغ لاله سوزم در بقيع
آب گردم شمع سان در آن بيابان يا حسن
دوست دارم روي بگذارم به روي تربتت
گرچه مانع مي شود خصم تو از آن يا حسن
هر کسي از دشمنان آزار بيند ليک تو
ديده اي از دوستان رنج فراوان يا حسن
روز و شب خون شد دلت تا همسرت شد قاتلت
ديخت در کامت شرار زهر سوزان يا حسن
جعده جغدي بود و در گلخانه زهرا نشست
باغبان را کشت تنها در گلستان يا حسن
آنچه تو از يار ديدي دشمن از دشمن نديد
اي غريب خانه ، اي مظلوم دوران يا حسن
با که گويم بر سر دوش عزيزان جاي گل
جسم بهتر از گلت شد تير باران يا حسن