با پشیمانی و با عفوِ اساسی آمده

باز کن آغوش خود را؛ عبدِ عاصی آمده

 

باز کن آغوش خود را یا رَجاءالمُذنبین

سائلِ بی سرپناه و آس و پاسی آمده

 

رفته از یادش! فراموشی گرفته سالهاست

اهلِ نسیان است و غرقِ بی حواسی آمده

 

شُکرِ نعمت رفته از یادش، حواسش نیست که



مطالب مرتبط