باران گرفت و سینه پُر از عطرِ یار شد

بُلبُل غَزَل سرود و چمن بیقرار شد

پیچید در طبیعتِ دنیای خاکیان

عِطرِ تبسمِ تو و نامَش بهار شد

ای کاش جایگاهِ خودش را به من دَهَد

آن ذره‌ای که بر سَرِ راهت غُبار شد

کاشکی خاک حریمِ حَرَمَت می‌بودم

می‌خرامیدی و من در قَدَمَت می‌بودم

بی غمِ تو که صد حیف زِ عُمری که گذشت

پیش از این کاش گرفتارِ غَمَت می‌بودم

کاشکی جایگَهِ خود به من می‌دادند

آن ذره که بر سَرِ راهت غبار شد

هر شاعری فَرَزدَق و دِعبِل نمی‌شود

هرکَس که خاکِ پای تو شد شهریار شد

زهرا و علی که همدل هم هستند

دریای هم‌اَند و ساحلِ هم هستند

شفاف و عمیق و بی‌نهایت همچون

دو آینه که مقابل هم هستند

حیدر بِنِگَر که شاخه شمشاد شده

زهرا به کنارِ مرتضی شاد شده

این عِصمَتِ کِبریا و آن غیرتِ حق

شایسته‌ی این عروس و داماد شده



مطالب مرتبط

چه بگویم نگفته هم پیداست
چه بگویم نگفته هم پیداست

پنج شنبه, 25 شهریور 1400

پخش
مالک دل
مالک دل

پنج شنبه, 15 تیر 1402

پخش
سیب سرخ
سیب سرخ

پنج شنبه, 24 آذر 1401

پخش