از اُحد آید ندا
واویلتا واحَمْزَتا
شهر پیغمر شده ماتمسرا واحَمْزَتا
واویلتا واحَمْزَتا
هم برادر، هم عمو، هم تکیه گاهش کشته شد
خون شد از غم قلب ختم‌الانبیا واحَمْزَتا
واویلتا واحَمْزَتا
قطعه قطعه پاره پاره ارباً ارباً چاک چاک
پیکرش افتاده روی خاکها واحَمْزَتا
تا نیوفتد چشم خواهر بر جراحات تنش
بر رویش انداخت پیغمبر عبا واحَمْزَتا
از اُحد آید ندا
واویلتا واحَمْزَتا
شهر پیغمبر شده ماتمسرا واوِیلتا
واویلتا واحَمْزَتا
خواهرش جسم برادر را ندید از حال رفت
شد اُحد از ناله هایش کربلا واحَمْزَتا



مطالب مرتبط