عشق رسوایی محض است که حاشا نشود

عاشقی با اگر و شاید و اما نشود

.

شرط اول قدم آن است که مجنون باشیم

شهر کسی در به در خانه ی لیلا نشود

.

دیر اگر راه بیفتیم ، به یوسف نرسیم

سر ِ بازار که او منتظر ما نشود

.

لذت عشق به این حسِّ بلاتکلیفی ست

لطف تو شاملم آیا بشود ؟ یا نشود ؟

.

من فقط رو به روی گنبد تو خم شده ام

کمرم غیر درِ خانه ی تو تا نشود

.

هر قدر باشد اگر دور ضریح تو شلوغ

من ندیدم که بیاید کسی و جا نشود

.

بین زوّار که باشم کرمت بیشتر است

قطره هیچ است اگر وصل به دریا نشود

.

مُرده را زنده کند خواب نسیم حرمت

کار اعجاز شما با دم عیسی نشود

.

امن تر از حرمت نیست ، همان بهتر که

کودک گمشده در صحن تو پیدا نشود

.

بهتر از این ؟! که کسی لحظه ی پابوسی تو

نفس آخر خود را بکشد پا نشود

.

دردهایم به تو نزدیک ترم کرده طبیب

حرفم این است که یک وقت مداوا نشود !

.

من دخیل دل خود را به تو طوری بستم

که به این راحتی آقا گره اش وا نشود

.

بارها حاجتی آورده ام و هر بارش

پاسخی آمده از سمت تو ، الّا نشود

.

امتحان کرده ام این را حرمت ، دیدم که

هیچ چیزی قسم حضرت زهرا نشود

.

آخرش بی برو برگرد مرا خواهی کشت

عاشقی با اگر و شاید و اما نشود

 



مطالب مرتبط